شبانه !

ساخت وبلاگ

شاهدِ مرگِ خویش بود

پیش از آن‌که مرگ از جامش گلویی تر کند.

اما غریوِ مرگ را به گوش می‌شنید

(انفجارِ بی‌حوصله‌ی خفّتِ جاودانه را

در پیچ‌وتابِ ریشخندی بی‌امان):

«ــ رها می کنمت در برزخِ احتضار تا بکِشی!

ننگِ حیاتت را

تلخ‌تر از زخمِ خنجر

بچشی

قطره‌به‌قطره

چکه‌به‌چکه...

تو خود این سُنّت نهاده‌ای

که مرگ

تنها

شایسته‌ی راستان باشد.»

نورسبز...
ما را در سایت نورسبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agreenlightd بازدید : 134 تاريخ : شنبه 21 خرداد 1401 ساعت: 12:27