چهارسال و يازده ماه و دو روز باران باريد، در اين مدت، دورههايي هم بود که باران ريز ميشد؛آن وقت همه سراپا لباس ميپوشيدند و با قيافه ای نقاهت زده به انتظار مي ماندند تا پايان باران را جشن بگيرند، اما دیری نگذشت كه مردم عادت كردند اين فواصل را مقدمه دو برابر شدن باران تعبیر کنند .آسمان با طوفانهای نابود کننده باران فرو می ریخت و از سمت شمال ،گردباد سقف خانه هارا از جا می کند و دیوار هارا به زمین می ریخت و در کشتزار ها آخرین درختان موز را از ریشه می کند .درست همان طور که مرض بی خوابی پیش آمده بود _و اورسولا درست در همان روز ها،به آن می اندیشید _آن مصیبت باعث شده بود که همه در مقابل یکنواخت بودن زندگی از خود دفاع کنند...
...هوا آنچنان خيس بود كه ماهيها ميتوانستند از در وارد شوند و در فضای اتاقها شنا كنند و از پنجرهها خارج شوند...
+مارکز،صدسال تنهایی، بهمن فرزانه
نورسبز...برچسب : نویسنده : agreenlightd بازدید : 194