لوكاچ از ستايشگران كار فرانتس كافكا نبود، زيرا او را يك ايدهآليست و نمونهي بدي از زيباييشناسي انحطاطي مدرنيسم مي دانست. لوكاچ مدافع نوعي واقعگرايي زيباشناختي بود كه دنياي اضطراب و ازخودبيگانگي كافكايي را مردود ميشمرد؛ دنيايي كه در آن افراد منزوي براي جرائم نامشخص دستگير ميشدند، در معرض محكمه هاي بيهوده قرار مي گرفتند و بي دليل محكوم ميشدند.
پس از ورود تانك هاي شوروي به بوداپست براي درهم شكستن قيام مجارها، رئيس جمهور ايمره ناگي اعدام شد و لوكاچ كه وزير فرهنگ بود در نيمه هاي شب دستگير و همراه با ساير مقامات دولتي به يك واگن نظامي برده شد. اين واگن در تيرگي فضاي روستايي ناپديد شد تا با سرنوشت نامعلوم اما احتمالاً ناخوشايند خود روبرو شود.
لوكاچ به يك قلعهي بزرگ در ترانسيلوانيا برده شد و به او گفته نشد كه قرار است آزاد شود يا براي هميشه در بند بماند. در ادامهي اين روايت آمده است كه لوكاچ خطاب به يكي ديگر از وزيران زنداني گفت،
" پس كافكا در نهايت واقعگرا بوده است".
نورسبز...برچسب : نویسنده : agreenlightd بازدید : 156