مردی علوفه بر دوش میبَرد. ـــ
راهنمای ما است پنداری
به خَلنگزارانِ تابستانی.
+باشوْ و سورا بر دشت پهناورِ موُساشی راه گم كرده بودند كه مردی را میبینند پشتواری علف بر پشت افكنده میرود. به دنبالش میروند. نكتهی شاعرانه در بیخبری و ندانستگی آن مرد است.
در اینجا این احساس هم هست كه سرنوشت ما نامعلوم و نابینا است، و زندگی، ما را به این سرنوشت میكشاند.
برچسب : نویسنده : agreenlightd بازدید : 173